ایرانگرد نیوز

رویاهایت را خط بزن

شنیده ای خاصیت مردمان صحرا و کویر را؟ آنجا که آب نیست… دیده ای صلابت ساکنین کوهستانهای سرد را؟ یا مردمان بندر را ؟ یا شجاعت ماهیگیران دریا را؟
بعد فکر میکنم از لحظه تولد واقعی ترین قسمت وجودم همین هوایی ست که تنفس می کنم. بعد بسیاری را میبینم یا میخوانم که دوست دارند فکر کنند این چیزی که هستیم ، این احساسی که داریم، این فکرهایی که مدام می آیند و می روند و وجودمان از آنهاست مال خود خودمان است. حداقل میراث پدرانمان است. انگاری دوست داریم فراموش کنیم این آفتاب را و این باران مداوم را و دریا را و صحرا را و سرما را و گرما را …
همیشه از سرخپوستها شگفت زده می شوم که این طور عمیق با زمین و خاک و هوا و آفتابشان رابطه دارند. یک حس ناشناخته ته ذهنم است که می بردم به فراموش کردن ناتوانیم در برابر طبیعت. می خواهم غلبه کنم به این چیزی که وجودم از اوست. بعد فیلسوفهای بزرگ می شویم و فکر میکنیم و گاهی یادمان می رود مهم ترین چیزهای برای فکر کردن طوفان است. و سرمای شب و گرسنگی و گرمای سوزاننده و آفتاب و باد و زلزله … و اینکه این انسانی که مائیم، این عشقها که بینمان است، این جنگها که مدام با هم میکنیم همه اینها تنهاست در برابر این ناشناخته عظیم که بیشترین تاثیر را بر بودن و نبودنت، بر شادی و تنهایی و باهم بودنت دارد. بعد یک روز که باران می بارد همان طور که راه می روی آرام ، یادت می افتد که باید از خودت بپرسی: من که هستم ؟
و بر زمینی که راه می روم … در طلایه پاییزی که فرا رسیده، اندیشناک باران هایی می شوم که ما را در ماه های در پیش رو به ضیافت خود فرا می خوانند، و باران هایی که قرار است نیایند یا کمتر بیایند. هراس می گیردم از خبرهایی که می گویند در باره خشکسالی هست. چه کسی راست می گوید در این باره؟ واقعا باران هایی نخواهند آمد و ما را به خود واخواهند گذاشت؟ بی بارانها ما چقدر دوباره خودمان خواهیم بود؟ ما و سرزمین ما … خشکتر و تفتیده تر چقدر شبیه خواهیم بود به گذشته مان؟ و به رویاهایی که برای آینده داشتیم؟ باید خط بزنیم بعضی رویاها را .. از کدام شروع کنیم؟ سرزمین من اینک خط زدن کدام رویاها را شروع کرده است؟ سرنوشتی که از سر می گذرانیم آیا نشانه این است که خود رویایی خط زده هستیم برای زادبومی گرفتار در چنبره خشکسالی و دروغ؟


خروج از نسخه موبایل