خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: روایتی از زندگی فعلی انسانهای بازمانده از جنگ و خلق شخصیتهایی که اثرات دفاع مقدس را هنوز در زندگی خود میبینند و ادای دین به بزرگانی که با حضور در جنگ تحمیلی 8 ساله از مرز و بوم ایران دفاع کردند، بهانهای بود تا با حضور عوامل سریال “بوی باران” که با موضوع جانبازان جنگ، خانواده آنها و شهدا ساخته شد و در رمضان امسال از شبکه دو سیما روی آنتن رفت به بسیاری از موضوعات داغ در حوزه سریالسازی مناسبتی، پرداختن به جنگ و دیگر موضوعات روز بپردازیم.
بحث آنقدر داغ بود که فضای نشست را سرشار از تعامل کرد و جلسه بیش از پرسش و پاسخ حالت تحلیلی به خود گرفت، تا حدی که زمان پیاده کردن نشست گاهی تشخیص صاحب صداهایی که همزمان با هم اظهار نظر میکردند، دشوار بود.
حسین تبریزی نویسنده، تهیهکننده و کارگردان “بوی باران” و فریبا کوثری، پژمان بازغی، لاله صبوری، مونا فرجاد و داود شیرعلی بازیگران این سریال، هنرمندانی بودند که با حضور در خبرگزاری مهر درد دلهای فراوانی داشتند که شرح بخش اول آن را از نظر میگذرانید:
* “بوی باران” گرچه سریالی دفاع مقدسی بود اما به دلیل اینکه زمان روایت معاصر بود و تصویرسازیها صرفا به جبهه و جنگ منحصر نبود این امکان را فراهم کرد تا زندگی انسانهایی روایت شود که تاثیر جنگ هنوز در زندگیشان وجود دارد. و این زاویه دیدی است که هنوز کمتر در آثار جنگی سینما و تلویزیون به آن توجه میشود. این تفاوت در دیدگاه تا چه حد به انگیزه هنرمندان برای حضور در این سریال کمک کرد؟ برخورد بازیگران با متنی که از امروز به دیروز کشور نقب زده است چگونه بود؟
پژمان بازغی: اگر بخواهیم کلیتر درباره متن حرف بزنیم، شکل گرفتن این قصه در 6 قسمت باعث شده بود بسیاری از شاخ و برگهای اضافه آن برود. روبرو شدن با متنی که پرداخت اضافه ندارد، برای بازیگر مهم است. هرچند من به صورت خصوصی بعدا درباره بعضی موارد با کارگردان صحبت خواهم کرد. مثل اینکه در قسمتی از سریال بیننده بیشتر دوست دارد گروهی را که در مناطق جنگی دنبال ردی از گذشته میگردند، دنبال کند تا اینکه با فلاش بک به احساسات و عواطف مادر پرداخته شود. منظورم این است که سرنوشت آن تعداد از شخصیتهای داستان که سرنشینان دو خودرو هستند و به سمت شلمچه میروند، برای مخاطب جالبتر است.
متاسفانه زمانی که از اثر دفاع مقدسی حرف میزنیم فکر میکنیم باید توپ و تانک در آن باشد. این برای نسل گذشته است. نسلی که در دهه 60 درگیر جنگ بوده و به اقتضای زمان نیاز به موضوعاتی بوده که به شکل مستقیم با مقوله جنگ ارتباط داشته باشد. راستش باید بگویم نقش امیررضا را من خودم انتخاب کردم و خواستم آن را بازی کنم. امیررضا یک کاراکتر دوگانه است و پارادوکسی دارد که متعلق به جوانان امروز است؛ افرادی که نمیدانند جنگ چیست، آثار آن را میبینند و هر جا هم که پای صحبتهای بزرگترها مینشینند میشنوند که همه میگویند جنگیدهاند. از مسئولان نظام گرفته تا افراد خانوادهها ادعای خدمت در جبهه را دارند. اما امیررضا شکل تبلور یافته و نمادی از جوانهای امروزی است که ریشههای مذهبی و علاقه به جنگ در او دیده میشود و در تلاش است گمشدهاش را با سفری که آغاز میکند بیابد.
حلقههای اتصال و دانههای تسبیح در این فیلمنامه به خوبی در کنار هم قرار گرفته بود. جا دارد از بازی بسیار خوب فریبا کوثری به عنوان محور اتفاقات تشکر کرد و ما جوانها -البته من که نه!- (خنده گروه) سعی کردیم هر کدام قشری از جامعه را به تصویر بکشیم. دو دختر پزشک با دو روحیه و ظاهر متفاوت که در نهایت یک هدف دارند، جوانانی متفاوت و مردی که خواستهاند هویتش را فراموش کند؛ مهمترین حرف این متن همین بود. شاید اگر همین قصه قرار بود در 13 قسمت روایت شود، هم کشدار میشد و هم ظرائفی که در آن رعایت شده از بین میرفت اما حالا در کوتاهترین زمان به این مضمون پرداختیم.
حسین تبریزی، نویسنده، تهیهکننده و کارگردان: البته من موافق بودم که به این قصه بیشتر پرداخته شود و مدیران شبکه نیز به این موضوع علاقمند بودند اما به خاطر مناسبت پخش، من نزدیک به 200 صفحه از فیلمنامه را حذف کردم. شخصیتهای فرعی در این کار وجود داشت و…
بازغی را من از اول برای شخصیت اصلی انتخاب کرده بودم اما او میخواست نقش متفاوتتری را بازی کند. او به من لطف داشت و با وجود اینکه امیررضا نقش کوتاهتری بود دوست داشت ایفای آن را برعهده بگیرد.
بازغی: در فیلمنامه اولیهای که خواندیم آن چهار جوان به ظاهر اتفاقی از داستان را پیش نمیبردند اما در ساخت و پرداخت دیدیم که چقدر تاثیرگذار ظاهر شدند.
*بله فیلمنامه تاثیرگذاری کافی را داشت اما موضوع اینجا است که اسم سریالهای مناسبتی حسابی بد در رفته است و مخاطبان نادیده تصور میکنند تمامی این آثار شعاری و مستقیمگو هستند و قرارست طبق معمول با طرح کوچکترین موضوع اخلاقی دست به نصیحت بزنند و به همین دلیل مخاطب سریال را پس میزند.
فریبا کوثری: بله متاسفانه اسم کارهای مناسبتی مقداری بد در رفته است اما وقتی کاری خوب باشد اوضاع فرق میکند. زمانی میبینید یک قصه قهرمانی ندارد و خود فیلمنامه قهرمان کار است. کار مناسبتی ساختن هیچ اشکالی ندارد بلکه گاهی ما دچار موضع گیری میشویم آن هم به خاطر انتقاداتی که به سریالهای مناسبتی شده است. سالهای اولی که این کارها کلید خورد، شاهد آثار بسیار خوبی بودیم از جمله “شب دهم”، “میوه ممنوعه” و… اما کم کم که رقابت وارد این کار شد و آثار طنز و… آمدند، دوستان هرچیزی دم دستشان بود برای ماه رمضان میساختند تا این 30 شب را پر کنند.
من وقتی قصه “بوی باران” را خواندم، انتقاداتی به آن داشتم. جا دارد از تبریزی تشکر کنم که برخلاف دیگران که میگویند بیا کار کن نتیجه خوب میشود و… اما عکس این را شاهد هستیم، او خیلی صادقانه گفت فیلمنامه همین است. من نمیتوانم چیزی را بیشتر به آن اضافه کنم. این خودت هستی که باید بتوانی از پس نقش بربیایی. “بوی باران” قصه محکمی داشت و بازیگرانی که انتخاب شدند، خوب بودند.
بازغی خطاب به کوثری: ما که از “دندان مار” منتظر بودیم با شما همکاری کنیم.
کوثری: فیلمنامه چفت و بست خوبی داشت. گرچه من متاسفانه دو سه قسمت بیشتر از کار را ندیدم. اما به عنوان کاری که در 40 جلسه جمع شده بود، قابل قبول بود. باید به کارهای مناسبتی بها داد. چه فرقی میکند، زمانی کار مناسبتی برای تابستان ساخته میشود، زمانی برای پاییز، زمانی برای نوروز یا جشنهای مختلف. نمیشود گفت کار مناسبتی بد است. اگر فیلمنامه، بازیگران و ساختار خوب باشد، کار خوبی تولید خواهد شد. وقتی چیدمان خوبی از بازیگرها داشته باشیم ما به ورطه رقابت با هم نمیافتیم بلکه سعی میکنیم رفاقت کنیم. زمانی که نقش را باور کنیم راحتتر میتوانیم جلو برویم. اگر من قرار است حرفی را بگویم اول باید به خودم بگویم و اگر این را باور کنم، مخاطب هم آن را باور خواهد کرد. نقش هم همینطور است.
بازغی: میزان نقشها هم کاملا مشخص بود.
کوثری: من تا به حال با خانم صبوری بازی نکرده بودم اما در این سریال به عنوان دو خواهر، با هم دوست و همصحبت بودیم.
لاله صبوری: البته خیلی کم حرف میزدیم!
کوثری: گاهی آقای تبریزی میگفت شما به هم چه میگویید؟ چقدر با هم حرف دارید؟ وقتی صمیمیت پشت دوربین حاکم باشد، ما میتوانیم جلوی دوربین هم نگاه خوب و خواهرانهای به یکدیگر داشته باشیم. جا دارد باز هم از تبریزی به خاطر فیلمنامه خوبش تشکر کنم. هر مدیومی که باشد فرقی نمیکند در سینما و تلویزیون. من همیشه میگویم قهرمان فیلمنامه است.
*این سریال به بخش مغفول ماندهای چون زندگی انسانها پس از جنگ میپردازد. افرادی که با وجود گذشت سالها از پایان جنگ، هنوز زندگیشان با این موضوع درگیر است.
کوثری: قطعا این آدمها کم نیستند. ما ممکن است در روزمرگیهای زندگیمان این افراد را نبینیم اما اگر سری به آسایشگاهها بزنیم، با خانواده شهدا دیدار کنیم و… قطعا این افراد را بسیار در دور و برمان خواهیم دید. ما به خاطر روزمرگی و سختیهای زندگی این افراد را نمیبینیم. اما اگر این فیلمها را میسازیم صرفا برای این نیست که بگوییم سریال جنگی ساختهایم بلکه میخواهیم از این افراد تشکر و قدردانی کنیم و بگوییم اگر عدهای بی توجه هستند هنرمندان هنوز هم نیم نگاهی به فداکاریها و ایثارهای خالصانه آنها دارند.
در روزگاری به سر نمیبریم که کسی برای کسی بدون منفعت شخصی قدمی بردارد، اما افرادی که در آن سالها به جبهه رفتند، بی حرفِ شعاری، بسیار صادقانه و خالصانه قلبشان را کف دستشان گذاشتند و جلو رفتند و ما خواستیم قدردانی کوچکی از آنها داشته باشیم. از والدین، همسران و فرزندان این افراد که دیدن آنها در آسایشگاه برایشان سخت است. گرچه فکر نمیکنم در مقابل کار با عظمت آنها توانسته باشیم ادای دینی کرده باشیم.
*خودتان فکر میکنید این سریال با این هدفی که برای ساختش داشتید، به اندازه کافی دیده شد؟ برخی سریالها که شاید چنین اهدافی هم نداشتند همزمان با کار شما پخش و پربیننده شدند. اما آثاری که قرار است حرفهایی برای گفتن داشته باشد جذابیتهای کافی و المانهای مدنظر را ندارند.
کوثری: ما فقط 6 شب آن هم همزمان با احیا زمان داشتیم. اگر این سریال هم 30 قسمت 40 دقیقه بود دستمان بیشتر باز بود.
بازغی: یکی از بزرگترین مشکلات این دست آثار، تولیدشان است. دیگر انرژی و پول کافی به کارهای پرهزینه جنگی اختصاص داده نمیشود، بنابراین دست فیلمنامهنویس بسته میشود. میخواهند دو تا مین از شهرک دفاع مقدس بگیرند باید روزی فلان قدر هزینه کنند، تیر و فشنگ هر کدام دانهای چقدر قیمت دارد و… بنابراین نویسنده از همان اول تصمیم میگیرند محدودتر بنویسد. با این اوصاف “بوی باران” پر از لوکیشن بود. در خود شهرک دفاع مقدس ما 15 لوکیشن داشتیم، به شلمچه و … رفتیم.
کوثری: منهای لوکیشن این سریال کار پر کاراکتری هم بود.
*شاید کارهای مناسبتی ما آنقدر که باید و شاید خلاقیت هم ندارند.
کوثری: اصلا مساله خلاقیتش نیست. ما نویسندههای بسیار خوبی داریم ولی موضوع اینجا است که نمیگذارند دست آنها باز باشد. واقعیتهایی درباره مسائل پس از جنگ وجود دارد که باید پذیرفته شود اما مدام از نویسندگان میخواهند مسائل را فاکتور بگیرند. همه چیز خط قرمز شده است.
صبوری: من بخشی از این موضوع را قبول دارم. اما حس میکنم خط قرمز بیشتر به دستاویزی برای افرادی تبدیل شده که کارشان را بلد نیستند. خطوط قرمز موضوع دفاع مقدس آنقدر زیاد نیست. قرار نیست درباره قرص اکس، بیحجابی یا کوکائین حرف بزنیم. من میگویم شاید برخی از ما بلد نیستیم و به شناختی درباره دفاع مقدس نرسیدهایم. مثلا کسی درباره جنگ کار میکند که اگر جبهه هم رفته باشد، دو عکس گرفته و برگشته و جنگ را زندگی نکرده است، واقعا به آن ایمان ندارد. کسی که واقعا بوده و به آن ایمان دارد، بهتر میتواند چنین موضوعی را دربیاورد.
بازغی: ما برای ساخت این فیلم واقعا شرایط دشواری داشتیم. شرایط گرما، لوکیشنهای زیاد و… پیش از اینکه وارد فضای دفاع مقدس شویم هم که گروهِ صحنه را عوض کردیم. اینها نشان میدهد که چقدر فشار کار بالا بود. واقعا همه خسته بودیم اما تمام تلاش خود را کردیم و در 40 جلسه این پروژه را تمام کردیم با اینکه دو هفته را هم من نبودم.
تبریزی (به شوخی): اگر بودی حتما کار خیلی زودتر هم تمام میشد، چون باید مدام رج میزدیم!
بازغی: الان چند شبکه دارند کار طنز نشان میدهند اما مردم دیگر طنز را پس زدهاند.
کوثری: به این دلیل است که طنزها دیگر مثل سابق نیست به هزار و یک ضرب میخواهند مردم را وادار به خندیدن کنند و به آنها بگویند که بخندید.
بازغی: باید سرمایه گذاری تلویزیون در ماههایی مثل رمضان به این سمت برود که بعضی چیزها تغییر کند همانطور که وقتی صبح از خواب بیدار میشوید دیگر قرار نیست مثل هر روز صبحانه بخورید و کارهای روتین در ماههای غیر رمضان را انجام دهید در تلویزیون هم باید تحولی اتفاق بیفتد…
ادامه دارد…