آخرین اثر سینمایی اسکات با نام “مشاور” با بازی برد پیت، پنه لوپه کروز، مایکل فاسبندر، کامرون دیاز و خاویر باردم و بر اساس فیلمنامهای از کورمک مک کارتی، رماننویس آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر به تازگی اکران شده است که البته تاکنون به فروش قابل قبولی دست نیافته است.
به همین بهانه، روزنامه گاردین مصاحبه کوتاهی با ریدلی اسکات انجام داده است که در ادامه میخوانیم:
*آخرین فیلم شما با نام “مشاور” درباره یک وکیل است که در میانه یک معامله بسیار بزرگ مواد مخدر قرار میگیرد. فیلم شما داستانی بسیار دلخراش دارد.
– بله، یک حس اضطراب بسیار عمیق تا میانه فیلم در ذهن شما وجود دارد، بدون اینکه بدانید چرا. هنگامی که فیلمنامه را میخوانید، احساس می کنید در حال دیدن حرکت مجموعهای از چرخدندهها در یک ساعت دقیق هستید. چرخ دندهها در یکدیگر درگیر می شوند و حس ترس را در شما به وجود میآورند.
*فیلمنامه “مشاور” را کورمک مککارتی نوشته است. کسانی که با آثار مک کارتی آشنایی دارند ممکن است از آهنگ بیرحمانه این فیلم بسیار متعجب شوند.
– بله بی رحمانه است. به نظر من مککارتی واقعیت را نوشته است زیرا زندگی در بیشتر مواقع مانند آن چیزی است که در فیلم نمایش داده شده است. به نظر من، مککارتی نویسنده نویسندهها است. شما یک داستان از مککارتی را می خوانید و با خود فکر می کنید، من هم می توانم بنویسم. سپس تلاش می کنید بنویسید، اما فقط تلاش میکنید!
*مککارتی مانند یک فیلمنامهنویس معمولی نیست که به هر یادداشتی که از طرف تهیهکننده فرستاده میشود توجه کند، درست است؟
– کار کردن با مککارتی آسان بود. روز جمعه بود که فیلمنامه را خواندم، چند لحظه صبر کردم و سپس تلفن را برداشتم و گفتم یک قرار ملاقات با او برای من ترتیب بدهند. فیلمنامهای بسیار دقیق و شفاف و با ریتم بالا بود. دوشنبه مککارتی را دیدم. حدود چهار ساعت را با هم گذراندیم و فقط گپ زدیم. در نهایت مککارتی گفت که باید انجامش بدهیم؟ و من پاسخ دادم بله، باید انجامش بدهیم.
*به عنوان یک کارگردان، تا به حال نسبت به رماننویسها حسادت کردهاید؟ از این لحاظ که می توانند بدون دخالت دیگران کار خودشان را انجام بدهند.
– نه! چون بیشتر رماننویسان نمی توانند کاری که من انجام می دهم را انجام بدهند.
*شما را به عنوان کارگردانی می شناسند که در خلق جهانهای جدید تبحر دارید. چطور به این فضا میرسید؟
– فضاسازی برای من مانند یکجور شخصیتپردازی نهایی است. برای مثال، دورنما در یک فیلم وسترن یکی از مهمترین عناصر فیلم است. بهترین فیلم های وسترنی که تا به حال ساخته شده است، درباره مردی است که در مقابل دورنمای خود قرار می گیرد. فضایی که شاید خیلی از ما دیگر توان رویارویی با آن را نداریم.
*در سال 1979 هنگامی که قرار بود فیلم “بیگانه” ساخته شود، شما گزینه اول کارگردانی آن نبودید. چطور شد که کارگردانی “بیگانه” به شما رسید؟
– من گزینه پنجم برای کارگردانی “بیگانه” بودم. فکر می کنم پیش از من، فیلمنامه را به باب آلتمن داده بودند. من کارهای باب آلتمن بویژه فیلم “پارک گاسفورد” را دوست دارم اما با خودم فکر کردم “بیگانه”؟ نه باب هیچ علاقه ای به چنین داستانی ندارد.
*آیا علاقه داشتید قسمت های بعدی “بیگانه” را بسازید؟
– اگر از من می خواستند، بله.
*آیا شما را کنار گذاشتند؟
– خب، بله! هالیوود همین است دیگر.
*چه انتقادی از فیلم شده بود؟
– فیلم هیچ حاشیه ای نداشت. آنها می گفتند همه چیز ضعیف است. مردم می گفتند شخصیت های داستان به اندازه کافی پردازش نشده بودند اما من می گفتم، وقتی یک بیگانه درست پشت سر شما در حال تعقیبتان است، چه چیزی می خواهید بدانید؟
*به تازگی استیون اسپیلبرگ گفته که هالیوود به بلاک باسترها (فیلم های سرگرمکننده که مورد توجه عموم قرار میگیرند) بیش از حد خو گرفته است. آیا با این نظر موافق هستید؟
– بله موافقم. تهیهکنندهها در مواجهه با این چیزها تجربه کمی دارند. آنها یک فیلم کوچک تهیه می کنند و ناگهان فیلم بعدی را با بودجه ای 160 میلیونی می سازند. شاید مثل پیرمردهای غر غرو حرف می زنم ولی واقعیت این است. تهیه کننده نمی تواند پنج یا شش فاجعه را در یک سال تحمل کند.
*میانه شما با فیلم دیدن و سینما چطور است؟
– چندان جالب نیست. خیلی وقت است که به سینما نمی روم. ترجیح می دهم فیلم را با تلویزیون های جدید ببینم. اگر فیلم با کیفیتی بود می بینم وگرنه تلویزیون را خاموش می کنم. ترجیح میدهم فیلمهایی با بودجه کم را ببینم تا در جریان اتفاقات نویی قرار بگیرم که در حال شکل گرفتن در سینما هستند.
مترجم: فرید مستوفی