دولت دهم، اگر ثمر چندان زیادی برای میراثفرهنگی کشور نداشت اما پایانی نسبتا خوش داشت چراکه فرصتی فراهم کرد تا پس از 8 سال مسئولان ارشد میراثفرهنگی دست از جنازه باستانشناسی بشویند! هرچند که هماکنون اقدامات و پژوهشهای این حوزه بدون داشتن شاکله ابتدایی در پیله انفعال خزیده اما آغاز دولت یازدهم، هنوز آخرین امیدها را برای بهبود وضعیت باستانشناسی ایران زنده نگهداشته است.
هرچند که بارها باستانشناسان از بنیادیترین اقدامات و کارکردهای زیربنایی که در دوران ریاست سید محمد بهشتی در سازمان و مدیریت مرحوم مسعود آذرنوش در پژوهشکده باستانشناسی انجام گرفته بود سخن راندهاند؛ اما اقداماتی که بهگفته «حمید فهیمی»، باستانشناس در جهت معرفی ﻭ ﺁموزش میرﺍﺙ فرهنگی، بالابردﻥ حس جامعه نسبت به این مقوله ﻭ نیز کسب و ارتقاﺀ حیثیت باستاﻥشناسی در میان جنبههاﯼ پژﻭهشی مربوﻁ به میراث فرهنگی وغنا بخشی به پژوهشهاﯼ رﻭشمند و هدفمند باستانشناختی صورت گرفته بوﺩ با روی کار آمدن دولت نهم و دهم نه تنها به باﺩ فراموشی سپردﻩ شد که گویی متولیان جدید تلاش خود را در جهت اﺯ بین برﺩﻥ تمام اقدامات ﺯیربنایی بهکار بستند.
در این سالها انتقادات بسیاری به عملکرد متولیان وارد شد. اما مسئولان ارشد میراثفرهنگی بیتوجه به انتقادات رسانهها تنها به اجرای اهداف سیاسی خود پرداختند. در شرایطی که باستانشناسی کشور نیازمند حمایت و درایت کارشناسانه بود “حمید بقایی” یکی از مدیرانی بود که با طرح انتقال معاونت میراثفرهنگی و پژوهشکده باستانشناسی چوب حراج به باستانشناسی ایران زد و با تاراندن تعداد زیادی از باستانشناسان، آنها را خانهنشین و بیکار کرد. چنانچه دوره بقایی را تاریکترین مرحله تاریخ باستانشناسی ایران میخوانند.
اما «علیرضا نوبری هژبری» یکی از باستانشناسان پیشکسوت باستانشناسی ایران را بدون ساختار توصیف میکند. او معتقد است: «8 سال است که باستانشناسی ایران بدون بهرهگیری از افراد دلسوز و متخصص در رخوتی عمیق فرو رفته است. درگذشته افرادی چون دکتر باقر زاده، دکتر کیانی، آقای گلشن و مهندس بهشتی و … سکان هدایت میراثفرهنگی را بر عهده داشتند. اما پس از آنها کسانی در راس امور قرار گرفتندکه هیچگونه تخصصی به حیطه میراثفرهنگی نداشتند. بنابراین جای تعجب نیست که باستانشناسی ساختار ابتداییاش را از دست بدهد.»
نوبری هژبری با اشاره به اینکه بررسیها و کاوشهای باستانشناسی ایران به نقطهای رسیده بود که باید هدفمند و تعریفشده پیش میرفت تاکید کرد: «امیدواریم با آغاز دولت جدید افرادی در راس امور میراثفرهنگی قرار بگیرند که گامهای خود را در راه پیشرفت میراثفرهنگی بردارند و به اقدامات و پژوهشهای باستانشناسی ایران عمق دهند. درحالحاضر زمان آن رسیده که حفاریها پرسشمحور انجام شود. اقداماتی که در این حوزه صورت میگیرد سازماندهی و خروجی آن منجر به چاپ کتاب و مقاله شود. اتفاقی که در دوره قبل کمتر مشاهده میشد؛ امیدواریم در دولت یازدهم جدیتر به آن پرداخته شود. چراکه میراثفرهنگی هویت یک جامعه بهشمار میرود و هر ضربه و بیتوجهی به آن ضربه به پایههای فرهنگی کشور است.»
در این میان اما «صادق ملکشهمیرزادی» پیشکسوت باستانشناسی ایران نبود برنامه برای فارغالتحصیلان باستانشناسی را معضلی جدی عنوان میکند چراکه به اعتقاد او، هماکنون شمار زیادی از دانشجویان ایرانی فارغالتحصیل باستانشناسی از دانشگاههای ایران و خارج هستند، اما سازمان میراثفرهنگی هیچ برنامهای برای این قشر فارغالتحصیل در نظر ندارد.
این درحالی است که هماکنون رشته باستانشناسی در بیش از سی دانشگاه تدریس میشود و آموزش باستانشناسی در هیچ کشور خاورمیانه به اندازه ایران گسترده نشده است. اما تاکنون برای چنین موضوع مهمی حتی یک اتاق فکر تشکیل نشده چه رسد به تمهیدات ویژه و برنامههای کلان!
نگاه دولت نهم و دهم به باستانشناسی؛ پول محور و پروپاگاندیستی
اما لیلا پاپلی تخصص و میراث فرهنگی را دو مقوله تفکیکناپذیر میداند که در دولت نهم و دهم به تخصصزدایی منجر شد. بهاعتقاد او، ساختار میراث فرهنگی که از متخصصانهترین ارکان دولت است از هم پاشید و پژوهشکده باستانشناسی به شیراز منتقل شد. این رویداد کلیت باستانشناسی را از امکانات دولتی مرکز محروم کرد. هرچند سرانجام و در پی شکست این طرح, پژوهشکده به تهران بازگشت اما ساختار آن به شدت آسیب دید.
به نظر پاپلی، تغییر روسای میراثفرهنگی در فواصل زمانی کوتاه چندماهه ثبات را بهطور کامل از میراثفرهنگی گرفته است. از سوی دیگر تخصیص حداکثر بودجه به حفاریهای نجاتبخشی امکان برنامهریزی برای پژوهش دراز مدت را کاهش دادهاست. این درحالی است که اظهار نظرهای غیر تخصصی در شکل “تهیه نقشه باستانشناسی” در سه ماه جامعه را با رویکردی به شدت عامیانه از میراث مواجه کرد.
درواقع به نظر میرسد که کلیت نگاه دولتهای نهم و دهم به بحث میراث فرهنگی، نگاهی ناسیونالیستی بوده باشد. حتی نمودهای این نگاه را در طرح مکتب ایرانی، رونمایی منشور کوروش و به تبع آن فراموش شدن دهها سایت در خطر بهوضوح میتوان دید.
پاپلی معتقد است، نگاه ناسیونالیستی از آن رو که تقلیل تاریخ اقوام و اقلیتها به یک تاریخ کلی و رسمی را در بر دارد میتواند مخرب میراث فرهنگی بومی تلقی شود بنابراین با این رویکرد ناسیونالیستی میتوان گفت رویکرد هر دو دولت نسبت به میراثفرهنگی به شدت پروپاگاندیستی و پول محور بوده است. این در حالی است که درآمدزایی از میراث فرهنگی امری تخصصی و در حیطه رویکردهای منابع فرهنگی است.
همچمنین ملک شهمیرزادی معتقد است، باید باور کنیم که میراثفرهنگی برخلاف گردشگری و صنایعدستی هزینهبر است، تحقیقات آن نیازمند اعتبار است چراکه هویت فرهنگی هر ملتی وابسته به میراثفرهنگی است. اما در ایران حتی به سرمایههای فرهنگی و بازنشستههای این حوزه بهایی داده نمیشود.
درحالحاضر تمام نیروهای متخصص باستانشناسی بازنشسته شدهاند اما کوچکترین امکاناتی برای سرمایههای باستانشناسی ایجاد نشده تا نسل جدید از جنین ظرفیتی بهره ببرند. درواقع ملک همین عامل را سبب گسست میان باستانشناسان باتجربه قدیمی و باستانشناسان جدید میداند. نسلی فعال و پویا که در برخی موارد بهدلیل نداشتن تجربه کافی مسیری اشتباه را دنبال میکنند.
سکوت در برابر تخریب!
طی 8 سال گذشته سایتهای در خطر رشد روز افزونی داشتند. اما با این وجود باستانشناسان نهتنها راجع به تخریبهایی گسترده در سایتهای تاریخی دم نزدند که حتی در رابطه با فعالیتهایی که در سایتها و محوطههای تاریخی انجام میگرفت سکوت میکردند. این درحالی بود که محوطههای بسیاری هر روز بر اثر عوامل متعدد از جمله سدسازی تخریب و تهدید میشدند.
«حمید فهیمی» باستانشناس، معتقد است، برخی اقدامات انجام گرفته طی 8 سال گذشته بیشترین ضرر و ﺯیان رﺍ به میرﺍﺙ فرهنگی کشور و نیز پژوهشهاﯼ باستاﻥشناختی ﻭارﺩ کرﺩ. درواقع در این سالها بود که پژﻭهشهاﯼ باستانشناختی سیر نزﻭلی پیدا کرد و ﺍزسطح کیفی ﻭ کمی فعالیتهاﯼ میدﺍنی و غیرمیدﺍنی کاسته شد. پروﮊﻩهای مشترک با هیئتهای خارجی که بزرﺭگترین رﻩ آﻭﺭﺩشاﻥ کسب تجربه توسط باستانشناساﻥ جوﺍﻥ ﺩرکنار همتایان غیرایرانی بود تقریباًﹰ متوقف شد.
به گفته وی انتقال پژوهشکده باستانشناسی از تهران به شیراز، آنهم بدون برنامه لازم، مخربترین تصمیم در عرصه باستانشناسی کشور بود.
این باستانشناس ادامه میدهد: «نخستین ﻭ مشهودترین برﺁیند ﺍین اقدام نابوﺩشدﻥ تدﺭیجی ساختاﺭ پژﻭهشکدهای بود که به سختی از از استقلال فیزیکی و مالی برخوردار شده بود. دارای کتابخانه تخصصی بود و نبض پژوهشهای میدانی باستانشناختی کشور را با کنترل علمی و پژوهشی در دست داشت. درواقع با این انتقال همه شیرازه پژوهشکده باستانشناسی از هم پاشید و اغلب پژوهشگران شاغل در آن بهبهانه سوار نشدن در قطار انتقال با عنوان دور کار خانهنشین شدند. نهتنها تعداد پژوهشگران این پژوهشکده بهیک چهارم رسید که اختیارات پژوهشکده از جمله نظارت بر فعالیتهای میدانی و صدور محوز نیز از آن گرفته شد. وضعیت کنونی پژوهشکده باستانشناسی درحالحاضر بهگونهای است که به اعتقاد من پیش از هر اقدامی باید آن را دوباره تشکیل داد و بازگشایی کرد!»
پاپلی اما میافزاید: «در این سالها سایتهای در خطر چندین برابر رشد داشت. همین رویکرد پوپولیستی در زمینه ثبت آثار در یونسکو مشاهده میشود چراکه تهیه پرونده ثبتی آثار، نیازمند فرایندی چند ساله است. با توجه به رویکردهای تخصصی عموما محوطهای انتخاب میشود و دلایل این انتخاب به طور مبسوط مورد بحث قرار میگیرد. لازم به ذکر است که ثبت هر اثر در لیست یونسکو بار حقوقی برای کشور دارد و تولید انبوه آثار ثبتی بدون در نظر گرفتن دلایل و ملزومات و حفاظت از آن فایدهای نخواهد داشت.»
به نظر میرسد در 4 سال گذشته بهویژه اعطای مجوز به بسیاری پژوهشها شکل سلیقه ای پیدا کرده است. پاپلی دلیل این اتفاق را نبود و ضعف شورای پژوهشی میداند. او معتقد است، اعطای مجوز و بررسی آن که ساز و کاری شناخته شده بین باستان شناسان است گاه منجر به عدم دریافت مجوز به یک طرح آنهم بدون ارائه کوچکترین دلیل میشود.
باستانشناسی میراثدرخطر!
براساس آنچه که باستانشناسان مطرح کردند، در حالحاضر میراث فرهنگی و باستانشناسی امروز خود میراث در خطر است. بدنه اجرایی میراث فرهنگی به شدت نحیف شده است. متخصصان سرگردان و سرخورده شدهاند، در بحث پژوهشهای میدانی بسیاری سکوت را ترجیح دادهاند. وضعیت محوطههای در خطر بر اثر سد سازیهای بیرویه به شدت نیازمند رسیدگی است.
این درحالی است که تاکید شده، میراث فرهنگی، میراث یک نسل نیست، میراث بشریت است. از آن یک دولت نیست، ساخته و از آن همه ملتهاست. پاپلی میگوید: «از رئیس جمهور جدید تنها انتظار میرود کار میراث فرهنگی را به دست اولیای این قوم بسپارد؛ مدیران کارکشتهای که لازم است روحی در بدن رو به اضمحلال این سازمان بدمند و با ارائه برنامههای کوتاه و بلند مدت آن را احیا کنند. مطمئنا نیاز به منابع انسانی در سطح وسیع دارند، مدیران شایسته و قدیمی و متخصصان دانشگاهی و کارشناسان فنی که سالهاست در سازمان میراث فرهنگی پاسدار میراثی بودهاند هدیه گرانسنگ ایرانیان به بشریت است.»
اما فهیمی استقلال فیزیکی و مالی پژوهشکده را امری اجتناب ناپذیر میداند او نیز معتقد است، نخستین اقدام برای تحقق دوباره این آرزوها که زمانی نه چندان دور محقق شده بود گزینش درست فردی مناسب برای هدایت سکان این پژوهشکده است. هر چند به اعتقاد من باستانشناسی در ایران نیاز به یک سازمان دارد؛ سازمان باستانشناسی ایران. سازمانی که با دارا بودن نمایندگی در همه استانها، مستقل عمل کند و با حرکت موازی در کنار سازمان میراثفرهنگی (که خود میبایست به وزارت خانه تبدیل شود) دارای اختیارات گسترده برای کنترل و نظارت و پشتیبانی از همه پژوهشهای میدانی و غیرمیدانی و هر نوع کارکرد مربوط به باستانشناسی در سطح کشور باشد.