به گزارش ایرانگرد نیوز به نقل از هالیوود ریپورتر، این منتقد مینویسد: مشخص بود که بعد از اتمام فستیوال فیلم کن در اواخر ماه می، سال 2013 از شانس خوبی برای تبدیل شدن به یکی از بهترین سال ها در ارایه فیلم های سینمایی و مخصوصا فیلم های آمریکایی برخوردار بود.
برای اولین بار بود که از تمامی فیلمهای آمریکایی حاضر در رقابت اصلی کن خوشم میآمد: “درون لوین لویس”، “پشت چلچراغ”، “نبراسکا”، “مهاجر” و “تنها عاشقان زنده ماندند”. همچنین فیلمهای دیگری که در قسمت بیرون از رقابت و یا در جایگاه های ویژه قرار داشتند از جمله “همه چیز از دست رفته است”، “گتسبی بزرگ” و “اغوا شده و رها شده” نیز قابل دفاع بودند.
فیلمهای مهمی نیز در جشنواره فیلم ساندنس اکران شدند که فیلمهایی مانند “قبل از نیمه شب”، “ایستگاه فروتویل”، “این بدنها مقدس اند”، “عزیزانت را بکش”، “در دنیایی که…”، “حال خارق العاده” و “رنگ سرچشمه” و چندین مستند فوق العاده را در خود داشت.
همانطور که از نظر منتقدان و انجمن های مختلف و نیز معرفی نامزدهای گلدن گلوب برمی آید، امسال تنها یکی دو فیلم بسیار قوی وجود ندارند، بلکه تعداد زیادی از فیلم های ارزشمند وارد بازار شده اند که هر اتفاقی بیفتد به هرحال یکی دوتا از آن ها از دریافت جوایز مختلف بازمی مانند.
به راستی هر چند سال یکبار می توان چنین حرفی زد؟ بعضی سالها حتی انتخاب 10 فیلم که بتوان با قدرت از آن ها حمایت کرد، سخت است. با این حال امسال با جرات می توان گفت 10 فیلم برتر از نظر کیفیت بسیار به یکدیگر نزدیک هستند و 15 فیلم دیگر نیز پشت سر آنها ایستادهاند که تقریبا به همان اندازه قوی هستند. البته تقریبا تمامی آنها آمریکایی هستند.
معمولا لیست سالانه من به نسبت پنجاه پنجاه بین فیلم های آمریکایی و بین المللی تقسیم می شود، اما به هر دلیلی کارگردانان بین المللی امسال قوی ظاهر نشدند. به همین دلیل با توجه به تمامی مدارک موجود باور دارم که شایعه های مرگ و یا ضعف جدی سینمای آمریکا شدیدا اغراق آمیز است.
این ها فیلم ها نیز نمایانگر سالی خوب در صنعت سینما بودند: “زیبایی بزرگ”، “خلاء را پر کن”، “جینجر و روزا”، “داستان هایی که تعریف می کنیم”، “آبی گرم ترین رنگ است”، “به اندازه کافی گفته شد”، “12 سال یک برده”، “زن نامرئی”، “قبل از نیمه شب”، “همه چیز از دست رفته است”، “زندانی ها”، “حال خارق العاده”، “کاپیتان فیلیپس”، “یاسمن آبی”، “عزیزانت را بکش”، “در دنیایی که…”
10 فیلم برتر
1. “درون لوین دیویس”: دمدمی بودن، اتفاق های غیرمنتظره، حوادث سورئال نامانوس و حالت ذهنی شانزدهمین فیلم برادران کوئن تمام سال با من مانده است. تفسیرهای مختلفی درباره شخصیت اصلی این فیلم با بازی اسکار آیزک که نقش یک خواننده فولک گرینویچ را بازی می کند منتشر شده اما این ایده را باور می کنم که برادران کوئن می خواستند به ما انسانی را نشان دهند که با وجود تمام استعدادش تبدیل به باب دیلن بعدی نشد.
2. “او”: اسپایک جونز که هیچ وقت در زمینه فیلم های سینمایی به اندازه بعضی از همدورهایهایش که در اوایل دهه 1990 شروع به کار کردند پرکار نبود با فیلم “او” بالاخره به سرحد کمال خود رسید. این فیلم احساسی، تاثیرگذار و گیرا در آینده ای نزدیک به عشق نگاه می اندازد. جونز که برای اولین بار از روی فیلمنامه خودش فیلم می ساخت، با استفاده از گرما و عمق بازیگری خواکین فینیکس و اسکارلت جوهانسون پیش زمینه تنهایی شهری و نیاز ارتباط برقرار کردن را با زیبایی هرچه تمام تر به نمایش می گذارد.
3. “جاذبه”: جذبکننده نگاه ها، نفس گیر، چیزی که قبل از این مشابه اش دیده نشده و فیلمی که باید آن را به صورت سه بعدی و در سینماها تماشا کرد. صداهای عالی و سکوت های خارقالعاده، تمامی این ها صفاتی هستند که همه منتقدان با آن ها درباره این فیلم موافق هستند. اما آیا آلفونسو کوآرون فیلمی بزرگ ساخته و یا تجربه ای بزرگ؟ احتمالا پاسخ نزدیک به گزینه دوم است. با این حال این نقطه تحول مسیر حرفه ای یکی از با استعدادترین، منتخب ترین و پویاترین کارگردانان دنیاست.
4. “فرنسسها”: نوآ بامباک موج نوی قدیمی فیلم های فرانسوی را با این فیلم طوری نشان داده که به نظر کاملا جدید می رسد. این فیلم که یک کمدی چابک، پرانرژی و رسما دست ساز و فیلمبرداری شده به صورت سیاه و سفید در سراسر شهر نیویورک است، نمایانگر آن نوع تلاش های بازگشت به ریشه است که نشان می دهد تمامی کارگردانان باید حداقل هر چند وقت یکبار تمامی حاشیه ها را از بین ببرند و ببینند از اول به چه علت می خواستند فیلم بسازند.
5. “کلاهبرداری آمریکایی”: اگر صحبت از بازگشت به ریشه ها شد، دیوید او راسل در فیلم “کلاهبرداری آمریکایی” و دو فیلم قبلی اش دقیقا همین کار را انجام داده است و فیلم های شخصی، شدیدا پویا و عمیقا تاثیرگذار ساخته که در مرکزشان شاهد بازسازی خود و عبور از چیزهایی هستیم که ممکن است انسان را بازدارند. در سالی که پر از گروه بازیگران درجه یک بود، این ممکن است بهترین شان باشد.
6. “کلوب خریداران دالاس”: این فیلم که بر اساس اثر قبلی کارگردان و داستانی تا حدودی غیرمحتمل ساخته شده، یکی از غیرمنتظره ترین موفقیت های خلاقانه سال است. وزن کم کردن متیو مک کانهی و عکس های جرد لتو در هنگام فیلمبرداری صحبت ها درباره این فیلم را آغاز کرد، اما این کارگردان فیلم یعنی ژان مارک ولی بود که توانست بازیگران و دست اندرکارانش را در این داستان که موضوع آن فردی مبتلا به بیماری ایدز است تبدیل به فعالی علیه ایدز می کند. نقش آفرینی های خارق العاده، این درام کمدی را از هر نظر جذاب کرده اند.
7. “گرگ وال استریت”: با وجود اینکه این فیلم از همان ابتدا بسیار جذاب است، عادت کردن به لحن و برداشت ترنس وینتر و مارتین اسکورسیزی کمی طول می کشد. اما به محض اینکه مشخص شد این فیلم یک اپرای بزرگ کمیک در مقیاس های بزرگ است، همه چیز سر جای خود قرار می گیرد. با وجود مجموعه بزرگ بازیگران، لئوناردو دی کاپریو تقریبا تمام نمایش را از آن خود می کند و مطمئنا یکی از بزرگترین نقش های مسیر حرفه بازیگری اش را تجربه می کند.
8. “کوتاه مدت 12”: این فیلم ناشناخته که فیلمی واقعی در میان تمام فیلم های برتر امسال و درام کم بودجه از دستین کریتون است، به یک خانه کودکان بی سرپرست برای نوجوانان می پردازد که در آن سرپرستان خودشان تنها کمی بزرگتر از دیگران هستند. این فیلم که به طرز تعجب آوری از جشنواره ساندنس رد شد، ممکن است در انتها به عنوان فیلمی در یادها بماند که در آن استعدادهای بری لارسن برای اولین بار در شناخته می شود.
9. “لوایتن”: اول متوجه نمی شوید دارید چه چیزی تماشا می کنید ولی بعدا می فهمید در حال تماشای هزاران ماهی هستید که آنها را در آب های موبی دیک نزدیک نیو بدفورد درو می کنند. این نمایش از نزدیک و توسط پرسپکتیوهای دوربین کوچک گرفته شده و حالت توهم مانندی ایجاد می کند که تا به حال مانند آن را ندیده اید. این فیلم مستند آزمایشی ساخته لوسین کستینگ تیلور و ورینا پاراول به هیچ فیلم دیگری شباهت ندارد و دید انسان را نسبت به فیلم تغییر می دهد.
10. “نبراسکا”: فیلم جاده ای دقیق و نیشدار اما ملایم. الکساندر پین چنان با ناتوانی سنین پیری روبه رو می شود که به طرز معجزه واری درگیرکننده است. نقش آفرینی فوق العاده بروس درن به تماشاچیان چشمک نمیزند و آن ها را احساساتی نمی کند و فیلمبرداری سیاه و سفید فیلم هم زیبایی خلق میکند هم ارتباطی با گذشته برقرار میکند که موجب می شود تصویر منطقه ای که فیلم ها و رسانه ها خیلی به آن نپرداخته اند بسیار قویتر شود.