همسفرم با لحنی شگفت زده می گوید: نگاه کن! این دیگر چیست؟! خانه کسی بوده؟! کم مانده من هم از تعجب شاخ در بیاورم خودش است. قلعه دیو سپید!
آقای راننده به سمت کوه اشاره می کند و می گوید به اینجا “سه خط طلا“ می گویند وقتی دلیلش را می پرسم می گوید به خاطر اینکه خط آهنی که از تهران می آید در این منطقه سه دور بر دامنه کوهها و در دل دره ها به دور خودش می چرخد و وقتی از جاده در این قسمت به کوه نگاه کنید ریل را به صورت سه طبقه بر روی هم خواهید دید. آقای راننده اضافه می کند که کشیدن خط آهن در این ناحیه صعب العبور کار بسیار دشواری بود. عملی کردن این کار دشوار آن هم در این منطقه بسیار زیبا باعث شد تا مردم به آن سه خط طلا بگویند. اتومبیل در پیچ و خم جاده فیروزکوه با سرعت به پیش می رود و من به کوه سبز که سه کمربند زرین و زیبا بر پیکرش دارد نگاه می کنم. جاده فیروزکوه نسبت به سه خط طلایی ریل بسیار پایین قرار گرفته است و من مجبورم بسیار خم شوم تا از پشت شیشه اتومبیل در حال حرکت بالاترین ریل را ببینم بعد از پیچ نسبتا تندی آقای راننده می گوید آن بالا را نگاه کن کمی بالاتر از بلندترین ریل روی قله قلعه دیو سپید را می توانی ببینی. خیلی سعی می کنم اما چیزی نمی بینم و برای فرونشاندن آتش تعجبم می پرسم قلعه دیو سپید دیگر چیست؟!
آقای راننده می گوید درست روی نوک قله بقایای یک ساختمان بسیار قدیمی وجود دارد چند نفر از دوستان صخره نوردم که به آن بالا رفته بودند این ساختمان را از نزدیک دیده اند می گویند دیوارهایش بسیار بلند است و از سنگ هایی در قطعات بزرگ ساخته شده می گویند طاقچه های روی دیوارها آنقدر بالا هستند که کاملا مشخص است دیو یا موجود دیگری که قد بسیار بلند و غیر انسانی داشته در آن زندگی می کرده. می پرسم یعنی همان دیو سپید شاهنامه؟ می گوید نمی دانم اما از بچه گی یادم هست که همه این قلعه را خانه دیو سپید می گفتند. با خودم نتیجه می گیرم خب دیو سپید شاهنامه هم در مازندران می زیست و بر طبق افسانه رستم در همین کوهها با دیوها جنگیده. می پرسم یعنی این بقایای یک اثر باستانی است؟ می گوید بله البته چون معلوم است قدمت زیادی دارد. از توجهم به حرفهایش خرسند است و ادامه می دهد حتما شنیدید که در قدیم مردم مازندران بسیار قد بلند بودند می گویم بله قصه ها و افسانه های زیادی درباره قدهای بسیار بلند و قول های مازندران خوانده و شنیدم. می گوید خانم قصه چیه؟ این خانه خانه دیو بوده. اگر از نزدیک ببینید امکان ندارد باور کنید که به دست انسان ساخته شده باشد. از شدت تعجب خسته می شوم و تصمیم می گیرم هنگام برگشت بیشتر کوه را نگاه کنم بلکه بقایای خانه دیو سپید را به چشم ببینم. به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن.
در مسیر برگشت همچنان موفق به دیدن این بنای ممکن الوجود نمی شوم! به خانه که برمی گردم قلعه دیو سپید را به چند شکل مختلف در گوگل سرچ می کنم اما هیچ نتیجه ای یافت نمی شود! ماه ها می گذرد و من این قصه را هم به سان افسانه های دیگر در گوشه ای از ذهنم بایگانی می کنم تا اینکه روزی از طریق راه آهن همان مسیر را به شمال می روم قطار از روی سه خط طلایی حرکت می کند گاهی یک خط را بالای سرم و یکی را زیر پایم می بینم و گاهی هم هر دو خط زیر پای ما هستند و جاده فیروزکوه آن پایین بسیار کوچک دیده می شود. روی بالاترین خط هستیم و من در حال عکس گرفتن از طبیعت زیبا، و قطار بارها داخل تونل ها می شود و بیرون می آید. به هر تونل که می رسیم شیشه را بالا می دهم و می نشینم و همین که کورسوی نوری می بینم شیشه را پایین کشیده و سرم را بیرون می برم و عکس می گیرم. در همین اثنا همسفرم با لحنی شگفت زده می گوید: نگاه کن! این دیگر چیست؟! خانه کسی بوده؟! کم مانده من هم از تعجب شاخ در بیاورم خودش است. قلعه دیو سپید! با کمی فاصله و کمی ارتفاع بیشتر روی کوه مجاور به شکل بنایی که نیمش فروریخته، دیواری سنگی می بینم با دو برج تخریب شده. زود عکس می گیرم ولی بخاطر سرعتی که قطار دارد بیشتر از آن نمی بینمش. اما چیزی که توانستم بفهمم این است که قلعه واقعا در جای بسیار بلند و خطرناک و غیر قابل عبوری با سنگ های بسیار بزرگ ساخته شده است.بعد از آن هنوز کسی را ندیده ام که از قلعه شناختی یا اطلاعاتی داشته باشد.
چه بسا این یک اثر باستانی یا حتی یک بنای عجیب باشد که هنوز کشف نشده و متاسفانه در حال تخریب به حال خودش رها شده است. امیدوارم درباره اصل و حقیقت این ساختمان خیلی زود اطلاعاتی بدست آید.
گزارش و عکس :شیوا شهبازی