در حياط خانه هستم ماه بالاي سرم
نور مي ريزد به نرمي بر سپيدِ دفترم
ميزنم چرخي ميان آسمان بيکران
تا که جاني تازه گيرد روح و جان و پيکرم
مي کنم گاهي نگاهي سوي اخترهاي دور
تا بيابم بل، که هم بخت کدامين اخترم
اختر و بخت و منجم؟! اين روال تازه ايست
اينک اما من بر اين انديشه و اين باورم
روح ها آيا کجاي آسمان ها جاري اند
روح انسان هاي رفته، مثل روح مادرم ؟
کاش مي شد ماه را يک شب از اوج آسمان
تا بگيرم پاسخي با دست پائين آورم
غوطه ور در آسمان هستم که ناگاهان مرا
مي کشاند توي خانه خنده هاي دخترم