ایرانگرد نیوز: مجید قناد را همه میشناسند از نگارنده این سطور که زمان اجرای برنامه “مدرسه تا مدرسه” او هنوز به دنیا نیامده بوده تا پدر و مادرها و معلم ها و کودکان نسل دوم و سوم و چهارم….
او دو سالی میشود که گروه هنری تازهای دست و پا کرده و هر جمعه با “جمعه به جمعه” و در مناسبتهای دیگر با “خونه به خونه” مهمان خانههای مردم ایران میشود. به بهانه همین برنامه است که به خرگزاری مهر دعوتش میکنیم و او یک ربع زودتر از قرارمان میرسد. با تمام اهالی طبقه سوم خبرگزاری سلام و علیک میکند و پیش از رسیدن رودابه حمزهای شاعر و ناصر آویژه بازیگر و کارگردان برنامه، دست میکند داخل کوله خاطراتش و در مدت زمانی کمتر از 20 دقیقه خاطرات 30 سال را مرور میکند تا به پرسش و پاسخ هایمان برسیم.
بخش اول گفتگوی مهر با قناد، حمزهای و آویژه را در ادامه میخوانید:
*آقای قناد! بیش از 30 سال است عموی بچههای نسلهای مختلف این مملکت هستید. از گذشت این زمان احساس رضایت میکنید؟
قناد: اوایل دهه 60 بود که “مدرسه تا مدرسه” را به تهیه کنندگی فریما فرهی روی آنتن می بردیم. بعد از آن خانم فرهی برای برنامه “بازی شادی تماشا” میخواست از فرهنگ مهرپرور به عنوان مجری استفاده کند و من هم آن زندهیاد را همراهی کنم اما او به دلیل مشغلههایش نتوانست بیاید. یک روز به شهربازی رفته بودم که قلقلی را دیدم که به زیبایی بازی می کرد. از آن روز به بعد شهرام لاسمی قلقلی بچه ها شد و قلقلی ماند… خیلیها با ترحم از من میپرسیدند قلقلی واقعا حرف نمیزند؟ 17 سال پیش آقایی را دیدم که با گفتار شکسته حرف می زد، او ناشنوا بود. گفت من برنامه شما را می بینم، می دانم قلقلی حرف می زند. گفتم از کجا می دانی؟ گفت چون وقتی پشت او به شما است و با او حرف می زنید متوجه می شود…
ایده اصلی برنامه “فیتیله جمعه تعطیله” هم از برنامههایی چون “آقای حکایتی” و “هشیار و بیدار” بود. هشت سال این برنامه را تهیه کردم. در واقع 18، 19 سال پیش بود که ناصر آویژه، حمید گلی و محمد مسلمی را با برنامه “دالی” وارد تلویزیون کردم. بعد از آن “مسابقه جدول” را داشتیم که آن را سه سوالی اجرا میکردند و بچهها جواب میدادند. بعدها به “فیتیله جمعه تعطیله” رسیدیم.
آویژه بعد از دو سال از گروه جدا و فروتن جایگزین او شد… برنامه پیش رفت تا اینکه دوستان هنری به من گفتند برنامه ما مجری نمی خواهد. هشت ماهی تنها برنامه را تهیه کردم. اما با گذشت این مدت زمان مدیران به دوستان گفتند قناد شما را وارد این کار کرده و باعث شده بزرگ شوید، حالا دیگر نباشد؟ اما آنها گفتند اگر من مجری باشم برنامه خراب میشود. از من خواستند مهرداد نظام آبادی را به عنوان مجری بیاورم. او چقدر تلاش کرد و زحمت کشید… اما قالب “فیتیله” روی عمو قناد و آن گروه میچرخید. گذشت تا بعد از سه ماه برنامه افت کرد و تعطیل شد. دوستان من بعد از هشت ماه گفتند ما میخواهیم با یک ورژن جدید بیاییم اما با گذشت این زمان تغییری در برنامه رخ نداده بود. بعد از 6، 7 ماه که دیدند فرمت کار همانی است که من هشت سال قبلش بدعتگذاری کردم، مجری آوردند. آیا واقعا برنامه تغییری کرده؟ بعد از من سه تهیه کننده عوض شد اما هیچ تغییری رخ نداد. تهیهکننده حاکم یک برنامه و صاحب نام، شکل و فرم آن است اما با گذشت دو سالی که من از برنامه کنار کشیدهام فقط نام تهیهکننده تغییر کرده است…
هشت سال شبیه یک پدر برای “فیتیله” زحمت کشیدم و البته دستمزدم را هم گرفتم؛ از بچهها و مسئولان گرفتهام. خدارا شکر که اثری ماندگار خلق کردهام. چقدر خوب است همیشه ما انسانها حقشناس باشیم، چه خوب است پشت سرمان را فراموش نکنیم. آیندهسازان مملکت مخاطب ما هستند و ما در کنار آموزش و پرورش و نهادهای دیگر باید دست به دست هم بدهیم تا بچه ها را کمک کنیم… وقتی به من می گویند عمو قناد خسته نباشی می گویم به من نگویید زیرا مادرها و معلم ها هستند که زحمت اصلی را برعهده دارند.
حمزهای: مجید قناد به گروه سه نفره فیتیله (گلی، آویژه، مسلمی) پیشنهاد داده بود که آنها را به تلویزیون بیاورد تا آنها به شهرت برسند. آنها هم خیلی اتفاقی با من تماس گرفتند و خواستند یک نویسنده برایشان معرفی کنم. من تا آن زمان شاعر برنامه های مختلفی بودم اما نویسندگی نکرده بودم. چند نفری را به آنها معرفی کردم اما هیچکدام فرصت نداشتند از آن روز که دوشنبه بود تا جمعه آماده همکاری شوند. این شد که قرعه به نام من افتاد و ضعف من در نویسندگی باعث شد سلام برنامه، پیام آن و تمام اجزایش با شعر باشد و برنامه ای موزیکال شکل بگیرد!
اتفاقا برنامه موفقی هم شد. اما متاسفانه زمانی که احساس می کردیم در اوج هستیم دوستان کم مهری کردند و تک روی را در پیش گرفتند. ما هم با وجود تمام علاقه مان تصمیم گرفتیم جدا شویم.
*امروز شما علاوه بر رقبای داخلی در شبکه های سیما در عرصه بین المللی نیز رقبایی چون شبکه های کودک فارسی زبان از جمله پرشین تون و… دارید که بعضا برنامه های با کیفیتی پخش میکنند که پشت سر هر کدام تیم قوی و متشکل از کارشناسان گوناگون است. نگاه شما به برنامهسازی کودک تا این حد فراملی هست؟ به اینکه بخشی از کودکان ما مخاطب آن آثار هستند فکر می کنید؟
قناد: نگاه ما به چنین رقابتی مثبت است و تلاش می کنیم مخاطب خود را جذب کنیم. البته همه چیز دست ما نیست. اما با همین امکانات هم تلاش میکنیم درست عمل کنیم. گروه 55 نفره “جمعه به جمعه” شامل کارشناس و روانشناس، کارشناس پزشکی و مذهبی و… داریم. ما با مرکز پژوهش های سیما در قم، مرکز پژوهش ستاد اقامه نماز در شبکه یک و مراکز دیگر در ارتباط هستیم. در هر صورت ما باید کاری انجام دهیم تا با فرهنگمان بخواند. قرار نیست برنامه مان را به هر لودگی بکشانیم یا از هر موسیقی استفاده کنیم تا مخاطب جذب کنیم. بنابراین سعی میکنیم آنچه درست است انجام دهیم. خانواده ها نیز در این زمینه به ما کمک می کنند. ما با مسائل روز چون بازگشایی مدارس، روز جهانی کودک و… پیش می رویم و در هر برنامه کمتر از 250 هزار پیامک نداریم.
حمزه ای: تمام دنیا فهمیده اند اگر روی بچه ها سرمایه گذاری کنند، به فرهنگ و آداب و رسوم و آینده یک کشور تسلط پیدا می کنند اما در کشور ما به این مسئله چندان توجه نمی شود. بنابراین تهاجم فرهنگی افکار بچه های ما را نشانه گرفته و آنها را تربیت می کند. نسل سوم بسیار با نسل های پیش متفاوت است. بچه های دهه 70 هم که نگاهشان به دین تغییر کرده و حتی مشکلات عقیدتی با خانواده هایشان دارند. اگر این موضوع را ریشه یابی کنیم می فهمیم اهمیتی که باید و شاید به این گروه سنی نشان داده نشده است.
در همین صدا و سیما وقتی بودجه یک برنامه کم می شود طبیعتا ما نمی توانیم شعرهای عالی داشته باشیم، از آهنگساز خوب استفاده کنیم و… متاسفانه برخی فکر می کنند چون بچه ها کوچک هستند کمتر اهمیت دارند. همانطور که جایزه کتاب سال 50 سکه و کتاب کودک 22 سکه است… اتفاقا در کشورهای دیگر برعکس است و کار برای کودک از اهمیت بیشتری برخوردار است. زمانی که مسئولان ما متوجه اهمیت کار برای کودک شوند می توانیم ادعا کنیم درحال رقابت با شبکه های بیگانه هستیم. آنها به شدت راحت برنامه سازی می کنند پول و امکانات و استودیو به راحتی برایشان فراهم می شود مانعی برای استفاده از موسیقی و رقص ندارند … فکر می کنید جاذبه چنین برنامه ای برای بچه هایی که مثل نوار خام می مانند بیشتر است یا آثار ما که بچه ها در استودیو می نشینند و کودک سه ساله هم باید با دردسر به استودیو میآیند؟ در هر صورت بچه ها به آن طرف گرایش پیدا می کنند. بنابراین ما باید جاذبه آثارمان را بیشتر کنیم.
*یعنی شما با اینکه برنامه کودک مبتنی بر آواز و موسیقی و حرکات موزون باشد موافقید؟ در حالیکه اتفاقا این موضوع در برخی از برنامه های کودک تلویزیون مورد نقد است که آنقدر از محتوا خالی شده اند که ناگزیر از آواز و موسیقی برای جذب بچهها استفاده میکنند.
حمزه ای: نه رقص که مختص آن طرف آب ها است. می خواهم بگویم موسیقی و شعر باید جزء جدا نشدنی در کار برای کودک باشد.
آویژه: اگر بخواهیم از کلمه رقص استفاده کنیم از همین حالا بحث به بیراهه می رود. تلویزیون آن طرف خصوصی است. اولین ضربه ای که تلویزیون کاملا دولتی ما می خورد این است که دولت حضور مستقیم دارد. وقتی دولت می خواهد روی همه چیز نظارت داشته باشد ناخودآگاه از برخی حوزه ها غافل می ماند… اما شبکه هایی که شما نام می برید همه چیزشان استاندارد است. اینطور نیست که فکر کنید چون خصوصی هستند رقص و آواز دارند. بهتر است از عبارت حرکت و موسیقی استفاده کنیم.
بگذارید یک مثال بزنم. تهیه کننده ما حق هیچ دخالتی در میان برنامه های ما ندارد. چون تأمین برنامه شبکه است که کارتون های بین برنامه ما را انتخاب می کند و اگر بعضی از آنها حوصلهبر باشند ما نمی توانیم اعمال نظری داشته باشیم. متاسفانه ما در کارهای کودک به این فکر نمی کنیم که قصه بگوییم بلکه فکر می کنیم چه حرفی بزنیم؟ همه چیز والدگونه است و داریم با انگشت اشاره به بچه ها می گوییم که مثلا به فلان چیز دست نزن. اما آن طرف قصه تعریف می کنند و در قالب آن حرف هایشان را می زنند و این قصه است که می گوید من اینجا موسیقی می خواهم اینجا به حرکت نیاز است و… اما اینجا ما برعکس عمل می کنیم.
حمزه ای: انگار شعارزده شده ایم.
آویژه: رابطه تلویزیون با کودکان به معلم و شاگرد تبدیل شده است. بچه ها از مدرسه می آیند و مقابل تلویزیونی می نشینند که دوباره می خواهد نقش معلم را برایشان ایفا کند. بله ما در نمایش براساس قصه آموزش هم می دهیم اما زمانی که بخش آموزشی به مجری محول می شود مخاطب را دلزده می کند. ما کمتر سعی می کنیم تصویر ارائه کنیم. “جمعه به جمعه” دارای حرکت های نمایشی است که برایشان تمرین میکنیم چون خردسالان بیشتر به حرکت توجه می کنند. در طبیعت هم حرکت وجود دارد و وقتی به درختان باد می خورد حرکت می کنند و موزون می شوند. اتفاقا ما از رقابت ضربه می خوریم. معمولا در رقابت جنگ و عدم تمرکز وجود دارد و در آن خبری از خلاقیت نیست. بهتر است بگوییم ما باید حدمان را به استاندارد برسانیم و سعی کنیم کار خودمان را درست انجام دهیم. ما باید به ارتقای خودمان فکر کنیم و مطمئن باشید در این صورت در رقابت هم موفق می شویم.
*بله. چون گاهی وقت ها ممکن است آن رقیب استاندارد هم نباشد و ما به پیروی از او از استانداردها تخطی کنیم.
آویژه: آفرین. من ایمان دارم افرادی چون طهماسب و جبلی به اینکه بترکانند یا پوز کسی را بزنند فکر نمی کنند. این معضل هنر ما شده است. باید همه چیز در قالب قصه اتفاق بیفتد. قصه زنده است و او به ما میگوید باید چه کنیم. در حالی که ما به قصه می گوییم باید چکار کند و همین همه چیز را بهم می ریزد…