نکته این است که شواهد علمی نشان می دهد که ما وارد یک دوران طولانی خشکسالی شده ایم. دورانی که شاید افزون بر دو دهه به طول بینجامد و باعث گسترش بیابانها، قهقرای زیستبوم و دگرگونی چشم انداز در اغلب مناطق کشور شود. ماجرا اینقدر مهیب هست که عزم گسترده ملی را برانگیزد، فراتر از دولت و حتی فراتر از حاکمیت. و از سوی دیگر فرابخشی و چندوجهی هم هست: مسئولیت های مترتب بر آن تقسیم می شود مابین وزارتخانه هایی مثل نیرو و جهاد کشاورزی و کشور و سازمان هایی مثل حفاظت محیط زیست و صدا و سیما. پس کل دولت باید یکپارچه وارد عمل شود. اگر چه به هر حال اقدام ستادی و ضربتی در این باره یک متولی متمرکز می خواهد، که چه بهتر سازمان حفاظت محیط زیست باشد. از آن جهت که آن باقی احتمالا موضوع را از منظر اثرات و راهبردهای گذرای اقتصادی خواهند دید و سازمان محیط زیست می تواند ماجرا از زاویه زیستبومی و اکولوژیک راهبری کند، به این خاطر که در پس آن بسیاری از زیستبوم های ایران دیگر آن نخواهند بود که پیش از این بوده اند و حالا هستند. از سازمان حفاظت محیط زیست انتظار می رود موضوع خشکسالی دورانی را عینی ترین حقیقت در باره آینده ایران بداند و سهل انگارانه گمان نکند این از آن کارهاست که می شود به فردا واگذاشت. فردا همین امروز است. فراموش نکنیم از شش سال پیش به طور مداوم متوسط بارندگی در کشور زیر حد نرمال بوده و این روند رو به افزایش است. به خانم ابتکار توصیه می کنم عکسی از اردوگاه داداب را بر دیوار اتاق کارش نصب کند تا همواره به خاطر داشته باشد سرنوشتی را که از پس خشکسالی دورانی در انتظار ایران خواهد بود.