اگر اقبال تحصيل در دانشگاه تهران را داشته باشيد غالب اين درسها را مستقيما با خود ايشان مي گذرانيد. اين جنبه مثبت قضيه است. جنبه منفي آن است که اگر دو واحد درس با دکتر کردواني بگذرانيد، فرق نمي کند، هر درسي، در بقيه زندگيتان کابوس بيابانزايي و کم آبي و خشکسالي و قهقراي زيستبوم ديگر رهايتان نمي کند. هرگز رهايتان نخواهد کرد.
بعد: سال شصت و پنج با دکتر کردواني سفري يک روزه به دشت کوير رفتيم. همين حوالي تهران. از مسير سنگفرش باستاني در حوالي ايوانکي تا قصر بهرام و بعد برگشت از مسير ورامين به تهران. از ساعت پنج صبح تا ده شب. هفده ساعت تمام. اين مدت زمان دقيق توي ذهنم مانده چون تمام آن را بي وقفه، واقعا بي وقفه، دکتر کردواني حرف زد. احتمالا براي ثبت در کتاب گينس در اين زمينه بايد با فيدل کاسترو رقابت کند چون جايي شنيدم که وي هم يک بار هفده ساعت مدام سخنراني کرده است. حاصل آن هفده ساعت يک ويژگي ديگر است که هرگز رهايتان نمي کند: خاک را به صورت يک موجود زنده ميبينيد. موجودي که نفس مي کشد، روح دارد، رنجور مي شود، خوشحال مي شود، ايام کودکي و بلوغ و کهنسالي دارد و مي تواند که جوانمرگ هم بشود. همه اين حالات را حتي وقتي داري به سرعت از توي جاده ميگذري مي تواني تشخيص بدهي. خوب، به دست آوردن اين توانايي هم خودش اقبال بي نظيري است و بابت آن بايد سپاسگزار دکتر کردواني بود. اما همين هم با خود يک بداقبالي ديگر به همراه دارد: در بقيه زندگيتان سفر در وطن رنجي مدام مي شود. از تماشاي اين همه جوانمرگي شتابناک زمين. ميگويد تو که اهل طبيعتي، بيرون را نگاه کن. مي گويم ترجيح ميدهم کتابم را ورق بزنم و بيرون را نبينم.
سرانجام: حالا بيست و هفت سال از سال شصت و پنج گذشته است. ايران در اين مدت توانسته مصمم و پر تلاش به رتبه اول فرسايش خاک در جهان، رتبه دوم بيابانزايي در جهان، رتبه سوم قهقراي تنوع زيستي و رتبه ششم تخريب پوشش گياهي در جهان برسد. دوم و سوم و ششم زيبنده ما نيست و با تداوم روند کنوني حتما در اين موارد هم به رتبه اول خواهيم رسيد. دکتر کردواني در هشتاد سالگي خيلي پيرتر و تکيده تر از آن ايام است. اما هنوز همانقدر پر تلاش است. و هنوز مي تواند در يک روز بي وقفه هفده ساعت حرف بزند. يقه اين و آن را بگيرد و بگويد مگر متوجه نيستيد خاک و آب مملکت دارد از دست مي رود و بيابانها دارند تا بيخ گوش شهرها پيش مي آيند؟ و هنوز هم کسي درست و دقيق گوش نمي دهد. يکي دو سالي مانده تا رتبه اول در همه آمارهاي قهقرا. به آنجا که برسيم چند نفري شايد گوش بدهند آقاي دکتر، اي وسواس دائم و شريف و صادق طبيعت ميهن که قدرداني که نه، حتي نيوشنده اي در خورند حرفهايت هم نيافته اي …
بعد: سال شصت و پنج با دکتر کردواني سفري يک روزه به دشت کوير رفتيم. همين حوالي تهران. از مسير سنگفرش باستاني در حوالي ايوانکي تا قصر بهرام و بعد برگشت از مسير ورامين به تهران. از ساعت پنج صبح تا ده شب. هفده ساعت تمام. اين مدت زمان دقيق توي ذهنم مانده چون تمام آن را بي وقفه، واقعا بي وقفه، دکتر کردواني حرف زد. احتمالا براي ثبت در کتاب گينس در اين زمينه بايد با فيدل کاسترو رقابت کند چون جايي شنيدم که وي هم يک بار هفده ساعت مدام سخنراني کرده است. حاصل آن هفده ساعت يک ويژگي ديگر است که هرگز رهايتان نمي کند: خاک را به صورت يک موجود زنده ميبينيد. موجودي که نفس مي کشد، روح دارد، رنجور مي شود، خوشحال مي شود، ايام کودکي و بلوغ و کهنسالي دارد و مي تواند که جوانمرگ هم بشود. همه اين حالات را حتي وقتي داري به سرعت از توي جاده ميگذري مي تواني تشخيص بدهي. خوب، به دست آوردن اين توانايي هم خودش اقبال بي نظيري است و بابت آن بايد سپاسگزار دکتر کردواني بود. اما همين هم با خود يک بداقبالي ديگر به همراه دارد: در بقيه زندگيتان سفر در وطن رنجي مدام مي شود. از تماشاي اين همه جوانمرگي شتابناک زمين. ميگويد تو که اهل طبيعتي، بيرون را نگاه کن. مي گويم ترجيح ميدهم کتابم را ورق بزنم و بيرون را نبينم.
سرانجام: حالا بيست و هفت سال از سال شصت و پنج گذشته است. ايران در اين مدت توانسته مصمم و پر تلاش به رتبه اول فرسايش خاک در جهان، رتبه دوم بيابانزايي در جهان، رتبه سوم قهقراي تنوع زيستي و رتبه ششم تخريب پوشش گياهي در جهان برسد. دوم و سوم و ششم زيبنده ما نيست و با تداوم روند کنوني حتما در اين موارد هم به رتبه اول خواهيم رسيد. دکتر کردواني در هشتاد سالگي خيلي پيرتر و تکيده تر از آن ايام است. اما هنوز همانقدر پر تلاش است. و هنوز مي تواند در يک روز بي وقفه هفده ساعت حرف بزند. يقه اين و آن را بگيرد و بگويد مگر متوجه نيستيد خاک و آب مملکت دارد از دست مي رود و بيابانها دارند تا بيخ گوش شهرها پيش مي آيند؟ و هنوز هم کسي درست و دقيق گوش نمي دهد. يکي دو سالي مانده تا رتبه اول در همه آمارهاي قهقرا. به آنجا که برسيم چند نفري شايد گوش بدهند آقاي دکتر، اي وسواس دائم و شريف و صادق طبيعت ميهن که قدرداني که نه، حتي نيوشنده اي در خورند حرفهايت هم نيافته اي …
دکتر ناصر کرمي