شرایط کاملا متفاوت است.به نظرم نباید خیلی اینها را با هم مقایسه کرد. در غرب و در ایران تجارب، امکانات، ارتباطات و فرهنگ ها کاملا متفاوت است. در خیلی از مواقع مقایسه ها نه تنها درست نیستند بلکه کارآیی هم ندارند. چطور می شود مقایسه کرد وقتی در خارج از مرزها، ارکسترهای بسیاری نهادینه شده اند و در حال فعالیت هستند؟ در آنجا، اقتصاد هنری و بحث حرفه ای تعریفی مشخص دارد. آنقدر این چیزهایی که به عنوان مشکل در ایران مطرح است آنقدر از چهارچوب های محکمی برخوردارند و آنقدر تعاریف مشخص اند که حرف زدن در اینگونه موارد آن طرف بیهوده به نظر می آید.آنجا سطح توقع از شخص و همچنین سطح توقع شخص از دیگران مشخص است. اینها مواردی هستند که در بحث حرفه ای و در خارج از ایران تعریف های ثابت و مشخصی دارند.
وقتی این موارد را با ایران مقایسه می کنیم می بینیم هیچکدام از مواردی را که گفتم در ایران نداریم. حتی در این لحظه که با هم در حال صحبت کردن هستیم تکلیف ارکسترها مشخص نیست. می بینیم که در بحث ارکسترها مواردی چشم پوشی شده است. تعریف، مدیریت، تشکیل و روند ارکستر هنوز در ایران چهارچوب درست را پیدا نکرده است. در ایران با آمدن یک مدیریت ساده که نگاه کلی به مسایل دارد همه چیز به هم می ریزد. در حالیکه ما در ساختار ارکستر، و مشخصا ارکستر سمفونیک که یکی از شاخصه های نظام اجتماعی است تعریفی مشخص نداریم. بنابراین اغلب می بینیم ارکسترها شکست می خورند و از هم می پاشند و حرکتی ندارند. زیرا اقتصادشان، خروجی شان، کاری که باید انجام بدهند و ژانری که کار می کنند تعریف ندارد. در ایران برای خیلی از موارد باید محلی فکر کرد. باید خصلت ها و عادت های مردم را هم در نظر گرفت. به نظرم باید راهکاری محلی تر و متفاوت از آنچه در سایر نقاط دنیاست برای ایران طراحی کرد تا کارآیی داشته باشد. در خارج از ایران صدها ارکستر سالهاست دارند فعالیت می کنند. واقعا چرا ما نمی توانیم حتی یک ارکستر موفق و منسجم داشته باشیم؟ بنابراین چه مقایسه ای می توان کرد؟